مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر و کویش پر و بالی بزنم
او مردی بود که هزاران سفره گشود؛ هزاران چراغ برافروخت، بی آنکه لحظه ای از خود بگوید.
مردی که تلاشش، خانهها را استوار و راهها را هموار میساخت.
او که مهربانی را گسترده میخواست و انسانیت را ستایش میکرد.
روزهای دلتنگی مان را با برکت حضور معنوی او سپری می کنیم.
نسیم پر مهرش بر قلب های عاشقمان ماندگار...
در این حکایت، رهآفرین چنین میگوید: کارآفرینی، از احترام به انسان آغاز میشود و با مهر، دانش و پایداری به ...
متن خبردر سال ۱۳۶۴، زمانی که بسیاری از تولیدکنندگان ناگزیر به تعدیل نیرو شدند، استاد محمدکریم فضلی راهی متفاوت برگزید؛ با توکل، تدبیر ...
متن خبرگاهی ستونهای یک بنگاه بزرگ اقتصادی از دل روزهای دشوار و پرفراز و نشیب یک خانه، در پرتو عشق و ...
متن خبر